توضیحات کاره

من میتونم برای شما داستان کوتاه ( عاشقانه ، حماسی ، فانتزی و ...) ، متن ( احساسی ، عاشقانه ، انتقادی و ...) و انشا و ... بنویسم و کار مهم ایده پردازی ( شخصیت ، داستان ، مکان ، زمان و ... ) و ویرایش رو براتون انجام بدم .

نمونه:

خسته شده بودم،از گشتن به دنبال وجود موهومی که نمیدیدمش اما او را همواره حس می کردم . عشق را نه دیده بودم و نه میدانستم چیست و ان را بدون ترس زمین گذاشته بودم،اما او را نمیتوانستم چون در زمین هم او را حس میکردم،همه جا پر از نبود او بود . هر وقت میخواستم ببینمش یا با او حرف بزنم سرم را بالا میگرفتم ،چون وجود او را در میان ادم ها نمی توانستم تصور کنم ،او به بلندای اسمان از من دور بود ،دلیلش را ادم ها میدانستم ، اما من هم ادم بودم . او را نه در میان ادم ها و نه در اسمان پیدا نکردم او را نه در چشمان گرم مادرم و نه در دستان خسته ی پدرم ندیدم ، او را در عمق کتاب های کهنه نیافتم ،او را در لابه لای خنده های پرمعنی برادرم لمس نکردم . کم کم داشت باورم میشد که نیست. نبودش داشت نابودم میکرد ، در کوچه‌های سرد و بی انتهای شهر راه افتادم ، گدایی را دیدم که آواز چکاوک طلب میکرد ، دختری که با دوشیزگیش معشوق را میدوشید و مینوشید . در آن کوچه های خسته خانه باغ هایی تاریک و بی‌پنجره را دیدم که اهلش با هیاهو سوی نور را میگرفتند ، همه جای شهر حتی ویرانه هایش را گشته بودم . به ناچار به طبیعت ادم پناه بردم،به صحرا رفتم و با سنگ ها هم صحبت شدم ،هم پیاله ی باران بودم و هم اغوش زمین اما نبود که نبود . در عزای دل خودم و او خاکستر نشین شدم ، اما او که نبود تا حال دویدن به ته بن بست را بفهمد ، از فرط خستگی پای دیواری که زمان شکسته بودش خوابم برد. تیغ افتاب پلکم را درید ، کودکی ژولیده با لباس های پاره پوره دیدم که چشمانی به رنگ دریا داشت ،او داشت تکه نانی را با لذت میخورد ، در حالی که مثل دیوانه ها به او زل زده بودم چند گنجشک کنار او ارام گرفتند ، او نانش را بی منت نصف کرد نانش را! . وقتی نان را به پرنده ها داد لبخندی به پهنای اقیانوس روی لبانش نشست و چشمانش برق می زد . دیدمش خدا را در او دیدم ،خدا را در وجود زیبای او دیدم . اما حال خوبم گرفته شد ،سال ها راه گم کرده بودم ، خدا از وجود من قد علم میکند ، خدای من قطعا مثل خدای شما نیست ،او نه میخواهد کسی را در راهش بکشم و نه شادی را از کسی بگیرم،خدای من به زیبایی چشمان ان کودک است و به سخاوتمندی دستانش . باید میدانستم دلیل چاک های دست پدرم خدایش است

مشتری بعد از انجام سفارش، به طور مشخص موارد زیر را تحویل خواهد گرفت:

 

یک قایل word با فونت استاندارد (14) 

    انتخاب جزئیات و ثبت سفارش

    فروشنده‌ی این کاره به مرخصی رفته است.

    سایر کاره های Saman. Ch